menu

جنگ جهانی دوم قسمت اول

از راست کنت چیانو - بنیتو موسولینی - آدولف هیتلر - ادوارد دالادیه - چمبرلین
جنگ جهانی دوم
(قسمت اول)
 جنگ دوم جهانی 
 جنگ دوم جهانی در فاصله سالهای 1939- 1945 واقع شد و باید آن را خونین ترین جنگ تاریخ بشر محسوب کرد. اگرچه اکثر مورخین تاریخ شروع جنگ دوم جهانی را مصادف با حمله ارتش آلمان نازی به لهستان در یکم سپتامبر 1939 می دانند اما عده ای از مورخین نیز تاریخ های دیگری را آغاز جنگ دوم جهانی دانسته اند. برای مثال A.J.P TAYLOR اعتقاد دارد که جنگ در آسیا در 2 سال زودتر از اروپا و در سال 1937 همزمان با جنگ دوم چین و ژاپن آغاز شد و در اروپا در سال 1939 با حمله آلمان نازی به لهستان استارت خورد و سرانجام پس از حمله نیروی دریائی ارتش ژاپن به بندر پرل هاربور آمریکا در سال 1941 هر دو جنگ آسیا و اروپا یک پارچه شده و جنگ، یک امر جهانی شد.
 همچنین مورخین درباره تاریخ اتمام جنگ نیز عقایدی متفاوت دارند. عده ای پایان رسمی جنگ را روز 14 آگوست 1945 که بین متفقین و ژاپن ترک مخاصمه اعلام شد می دانند و به روز V-J DAY (روز پیروزی بر ژاپن) معروف شد و عده ای پایان رسمی جنگ را در 2 سپتامبر می دانند که در آن روز هیرو هیتو امپراطور ژاپن بر عرشه نبردناو میسوری سند تسلیم ژاپن را امضا نمود. 
 اروپا قبل از جنگ 
 جنگ اول جهانی با شکست دیپلماتیک و نظامی نیروهای متحدین که شامل امپراطوری آلمان و امپراطوری اتریش - مجارستان و امپراطوری عثمانی بود همراه شد. همچنین در سال 1917 انقلاب بلشویک ها در امپراطوری روسیه منجر به سقوط این امپراطوری گردید. علاوه بر موارد فوق پیروزی نیروهای متفقین که شامل کشورهای فرانسه - انگلستان - ایتالیا و صربستان بود به همراه کشورهای نوظهوری مانند کرواسی و رومانی که نتیجه فروپاشی امپراطوریهای فوق الذکر بودند منجر به تغییر موازنه قدرت در حوزه جغرافیائی شرق آتلانتیک گردید. شورش ها و ناآرامی های اجتماعی و ناسیونالیستی موجب ایجاد تضادهائی آشکار در اروپا شد.
 در کشور آلمان الحاق گرائی ناسیونالیستی بسیار قدرتمند بود زیرا در نتیجه قرارداد ورسای آلمان تحت فشار مجبور شده بود تا قسمت هائی از سرزمین های خاک اصلی آلمان و مستعمرات و نیز منابع مالی خود را واگذار نماید. براساس قرارداد ورسای آلمان حدود 13 درصد از خاک خود و تمام مستعمرات ماوراء بحار (آنسوی دریاها) را از دست داد. غرامت سنگین جنگ اول جهانی بر آلمان تحمیل گردید و نیروی نظامی آن کشور محدود گردید. در فاصله زمانی بین اتمام جنگ اول و آغاز جنگ دوم نهضت ها و جنبش های ارتجاعی و کمونیستی و نیز احزاب میانه رو و معتدل در آلمان تشکیل گردد و سناریوی مشابهی نیز برای ایتالیا اتفاق افتاد زیرا اگر چه ایتالیا که در جنگ اول متحد کشورهای فاتح جنگ بود و در پایان جنگ نیز بعضی مناطق را به قلمرو خود اضافه نمود اما مردم ایتالیا اعتقاد اشتند که مزد واقعی آنان در جنگ اول پرداخت نگردیده است.
 بین فاصله سالهای 1922 تا 1925 حزب فاشیست ایتالیا به ریاست بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا به دست گرفت. این حزب، یک حزب توتالیتر ناسیونالیست بود و هدف آن برانداختن دموکراسی با ایجاد فشار سیاسی برضد آن احزاب و نیز تدوین یک برنامه مستعمراتی برای دخالت و تصرف مستعمرات جدید و ایجاد امپراطوری جدید روم باستان بود. حزب فاشیست موفق شد به سرعت تبدیل به یک حزب محبوب در میان مردم شده و مردم را دچار شیفتگی سیاسی نسبت به آرمانهای آن حزب نمود. در آلمان نیز حزب نازی به ریاست آدولف هیتلر موفق شد حکومتی مشابه آنچه در ایتالیا تاسیس شده بود را ایجاد نماید. هیتلر در راه رسیدن به قدرت با استفاده از بحران بزرگ سال 1929 و حمله به دموکراسی های غربی و نیز با انتقاد از پیمان ورسای و نیز مخالفت با کمونیسم و سرمایه داری و همچنین اعلام سیاست های ناسیونالیستی مبتنی بر شایستگی های نژادی و اصالت خون نژاد آریائی و سیاست های آنتی سمیتیسم (یهودیان)، موفق شد تا در انتخابات سال 1933 قدرت را به دست بگیرد و دولت را تشکیل دهد.
 در سال 1935 مجلس ملی آلمان موسوم به رایشستاگ آتش گرفت و هیتلر به بهانه اینکه این آتش سوزی توسط کمونیستها برنامه ریزی و اجرا شده است اقدام به سرکوبی حزب کمونیست و سپس دیگر احزاب آلمان نمود و عملا سیاست تک حزبی را در آلمان پیاده نمود. او که توسط مارشال هیندنبورگ ژنرال سالخورده جنگ اول جهانی و رئیس جمهور فرتوت جمهوری آلمان به قدرت رسیده بود پس از مرگ هیندنبورگ به عنوان تنها مرجع قدرت اجرائی در کشور شناخته شد و عملا دیکتاتوری را بر کشور حاکم نمود. 
 دهه 1920 در کشور چین نیز حزب کومینتانگ (KMT) به رهبری چیان کای شک سعی نمود با اتخاد سیاست یکپارچه سازی در برابر جنگ سالاران آن کشور که حکومت هائی ملوک الطوایفی را ایجاد نموده بودند، کشور چین را متحد نماید اما به زودی با ایجاد اختلاف میان کومینتانگ و حزب کمونیست چین که متحد یکدیگر بودند جنگ داخلی در آن کشور در گرفت. در سال 1931 رشد فزاینده میلیتاریستی امپراطوری ژاپن در جنوب چین تسلط زیادی یافت. ژاپنی ها به عنوان قدرت اول آسیا از حادثه موکدن (بحران موکدن) به عنوان یک دلیل برای توجیه حمله به منچوری و ایجاد حکومت دست نشانده منچوکو در آن ناحیه استفاده نمودند.
 حکومت ناتوان چین به منظور مقابله با این حرکت ژاپنی ها به جامعه ملل شکایت نمود و تقاضای کمک نمود و زمانی که امپراطوری ژاپن به خاطر حادثه موکدن مقصر شناخته شد، دولت آن کشور به نشانه اعتراض جامعه ملل را ترک نمود. از آن پس دو کشور چین و ژاپن برای چندین بار با یکدیگر جنگیدند که میتوان به جنگ های شانگهای و رِهه و هبی اشاره نمود تا اینکه در سال 1933 در یک تفاهم نامه که به قرارداد تانگ گو تروس مشهور شد دو کشور با یکدیگر آتش بس نمودند. این متارکه موجب جریحه دار شدن افکار عمومی مردم چین و ایجاد جنبش های پایداری و مقاومت در برابر تجاوزات ژاپن گردید که مشهورترین این عملیات ها در منچوری و چاهار و سوئیان رخ داد.
نیروهای چینی در سال 1937 در نبرد شانگهای
 از دیگر سو آدولف هیتلر پس از یک تلاش نافرجام در کودتای مشور به کودتای آبجو فروشی در سال 1923، موفق شد در سال 1933 در جریان یک انتخابات آزاد صدارت اعظمی آلمان را به دست بگیرد. او بلافاصله نسبت به حذف احزاب و لغو دموکراسی و حمایت از رادیکالیسم و تجدید نظر در قراردادهای بین المللی و تجدید تسلیحات اقدام نمود. در همین زمان دولت فرانسه به منظور مقابله با اقدامات آلمان نازی در سال 1935 با ایتالیا قراردادی امضا نمود که براساس این قرار داد فرانسه دست ایتالیا را برای هرگونه اقدام در اتیوپی باز میگذاشت. در همان سال وقتی هیتلر قرارداد صلح ورسای را رد نمود و منطقه صنعتی سادرلند را تصرف نمود و آن منطقه را جزو خاک آلمان بود مجددا تصرف کرد برنامه تجدید تسلیحات را به سرعت به اجرا درآورد و خدمت نظام را مجددا اجباری نمود. در نتیجه این اقدامات دولت های فرانسه، انگلستان، ایتالیا، بسیار امیدوار بودند که بتوانند جبهه واحدی تشکیل دهند.
 از طرف دیگر دولت اتحاد شوروی نیز به دلیل برنامه هیتلر برای اشغال شرق اروپا امیدوار بود بتواند با کشورهای غربی به یک اتحاد دست یابد. در ژوئن 1935 دولت انگلستان یک قرارداد دریائی با آلمان نازی منعقد نمود که به آن کشور اجازه می داد که به اندازه 35 درصد نیروی دریائی انگلستان کشتی جنگی بسازد. در چنین شرایطی ایالات متحده آمریکا عملا سیاست بیطرفی را اتخاذ نموده بود. در اکتبر همان سال ایتالیا به اتیوپی حمله کرد و دولت آلمان به عنوان تنها دولت مهم اروپائی از این حمله حمایت نمود و متقابلا دولت ایتالیا نیز از اقدام دولت آلمان در الحاق اتریش به آلمان حمایت نمود.
1935 - جنگ ایتالیا و اتیوپی
 در مارس 1936 هیتلر با دستور لغو معاهده ورسای و لوکارنو دستور تجدید تسلیحات آلمان را صادر نمود و منطقه غیرنظامی راینلند را مجددا نظامی نمود اما دولتهای اروپائی پاسخ قاطعی به این اقدام هیتلر ندادند. در جولای همان سال جنگ داخلی اسپانیا آغاز شد و هیتلر و موسولینی با حمایت نظامی و لجستیکی از نیروهای شورشی فاشیست ایتالیا به فرماندهی ژنرال فرانکو برخاستند. در مقابل نیز دولت اتحاد شوروی به جمهوریخواهان کمک های وسیعی نمود.
بنیتو موسولینی و آدولف هیتلر
 در ماه اکتبر 1936 دو کشور ایتالیا و آلمان قراردادی امضا نمودند که به موجب آن محور روم - برلین تشکیل شد و یک ماه بعد ژاپن و آلمان پیمانی موسوم به پیمان ضد کمینترن امضاء نمودند که یک سال بعد ایتالیا نیز به آن پیوست در چین نیز پس از حمله ژیان قوای KMT و کمونیست ها پیمان اتحاد بستند تا بتوانند جبهه متحدی در برابر ژاپن ایجاد نمایند. 
 حمله ایتالیا به اتیوپی 
 در اکتبر 1935 ایتالیا به کشور اتیوپی حمله کرد. این جنگ در ماه می 1936 به پایان رسید اما جنگی بود که موجب شد یکبار دیگر جنگ های مستعمراتی آغاز شود. این نبرد نابرابر بین یک ارتش مدرنیزه و یک نیروی نظامی مبتنی بر قدرت قبیله ای رخ داد. نتیجه این نبرد این شد که کشور اتیوپی به کشور پادشاهی ایتالیا ضمیمه شد و امپراطوری ایتالیا تشکیل شد. همچنین وقتی این اقدام ایتالیا محکوم گردید آن کشور از جامعه ملل خارج شد و جامعه ملل اقدام دیگری به جز مقصر شناختن ایتالیا انجام نداد. 
 حمله ژاپن به چین 
 در جولای 1937 ژاپن حادثه پل مارکوپلو را بهانه ای برای تصرف شهر بیپینگ پایتخت قدیمی چین قرارداد و آن را تصرف نمود. دولت اتحاد شوروی بلافاصله قرارداد عدم تجاوز با چین به امضاء رساند و به موجب این قراردادِ همکاری اقدام به ارسال تدارکات و تجهیزات لازم برای جنگ به ارتش چین تحت هدایت چیان کای شک نمود. این کمک ها موجب شد ارتش چین در جریان جنگ شانگهای موفق شود از آن شهر دفاع جانانه ای نماید اگر چه سرانجام ارتش چین در این نبرد شکست خورد. در دسامبر 1937 ارتش ژاپن به نانجینگ پایتخت کشور چین حمله کرد و در این شهر مرتکب یکی از خونبارترین جنایات جنگی در تاریخ گردید.
ورود ارتش ژاپن به نانجینگ
 در ژوئن 1938 نیروهای مدافع چینی با شکستن سدی بر روی رودخانه زرد از پیشروی ارتش ژاپن ممانعت نمودند. این کار موجب شد تا آنان زمان لازم برای دفاع از شهر ووهان را به دست آورند اما سرانجام در اکتبر همان سال ژاپن موفق شد شهر ووهان را تصرف نماید. ژاپنی ها انتظار داشتند با پیروزی بر نیروهای چینی بتوانند نهضت مقاومت آن کشور را دچار فروپاشی نمایند اما دولت چین مقاومت در داخل کشور مقاومت در برابر ژاپن را ادامه داد. 
 جنگ ژاپن و اتحاد شوروی در مغولستان 
 در 29 جولای 1938 نیروهای ارتش ژاپن به نیروهای ارتش اتحاد شوروی در اطراف دریاچه غازان در مغولستان حمله کردند اما در این نبرد ارتش اتحاد شوروی پیروز شد و ژاپنی ها در 11 ماه می 1939 تصمیم گرفتند به پشت مرزهای کشور مغولستان در کنار رودخانه خالکین گُل عقب نشینی نمایند. در این جنگ ارتش ژاپن توانست به پیروزیهای اولیه ای دست یابد اما در نهایت متحمل شکست گردید و نخستین شکست واقعی ارتش کوانتونگ ژاپن در این جنگ رخ داد.
دو تصویر از نبرد دریاچه غازان
 در نتیجه این شکست دولت ژاپن تصمیم گرفت کشور اتحاد شوروی را قانع نماید که از دخالت در کشمکشی که در چین در جریان است خودداری نماید و تا ژاپن بتواند به جای آن نیروهای خود را به سمت اروپا و آمریکا در حوزه پاسفیک و اقیانوسیه منتقل نماید. این امر همچنین به اتحاد شوروی این امکان را می داد که بتواند نیروهای خود را در یک لحظه حیاتی مانند دفاع از مسکو به غرب منتقل کند (زیرا دیگر تهدیدی از جانب ژاپن در شرق وجود نداشت) و ژنرالهائی مانند ژوکف که در برابر ژاپنی ها به پیروزی دست یافته بودند توانستند نقشی حیاتی در دفاع از مسکو به عهده بگیرند. 
 همکاریها و یک پارچه سازیها در اروپا 
 در اروپا آلمان و ایتالیا بیش از قبل جسور و بی پروا شده بودند. در روز 25 فوریه 1938 ناگهان آسمان اروپا همچون روز روشن شد. این روشنی آسمان در کشورهایی مانند سوئیس بگونه ای بود که حتی میشد در شب روزنامه خواند این یکی از علائم آغاز جنگ خونین اروپا براساس پیشگوئی های بانوی مقدس و راز اول خواهر لوسیا بود.
در تاریخ 25 فوریه 1938 ناگهان آسمان اروپا در شب بمانند روز روشن شد. این روشنایی شب یکی از علائم وقوع جنگ ویرانگر دوم براساس راز اول خواهر لوسیا بود
 دو ماه بعد و در ماه مارس 1938 آلمان نازی موفق شد اتریش را به خاک خود ضمیمه نماید اما باز هم پاسخ قاطعی از قدرتهای اروپائی دریافت نکرد. این مسئله موجب شد هیتلر برای ادعای ارضی در خصوص منطقه سودت لند در چکسلواکی بی پرواتر شد. سودت لند منطقه ای در خاک چکسلواکی بود که اکثریت مردم آن آلمانی بودند. در این زمان انگلستان و فرانسه اتحاد با یکدیگر در برابر تهدیدات آلمان نسبت به چکسلواکی را اعلام کردند. آنها تصمیم گرفتند در برابر هرگونه ادعای ارضی آلمان بیش از منطقه سودت لند مقاومت نمایند ولی در کنفرانسی که بعدها به کنفرانس مونیخ معروف شد با الحاق سودت لند به آلمان موافقت نمودند. مدتی بعد آلمان ها چکسلواکی را برای واگذاری بخشهائی از سرزمینشان به کشورهای مجارستان و لهستان مجبور نمودند.
 در کنفرانس مونیخ مقرر شده بود آلمان دیگر هیچگونه ادعای ارضی نسبت به بقیه سرزمین چکسلواکی تداشته باشد اما وقتی که اسلوواک ها به تحریک آلمان اعلام خودمختاری نمودند عملا کشور چکسلواکی دیگر وجود خارجی نداشت و هیتلر به بهانه ایجاد نظم و امنیت بقیه کشور چکسلواکی را که شامل موراویا و بوهمیا می شد اشغال نمود و آن دو منطقه را تحت حمایت آلمان قرار داد و هایدریش یکی از بلند پایه ترین افسران اس اس را به فرمانداری آنجا برگزید. در چنین شرایطی دو کشور انگلستان و فرانسه تصمیم گرفتند در برابر هرگونه بلند پروازی هیتلر مقاومت نمایند. 
 زنگ هشدار برای دو متفق غربی فرانسه و انگلستان زمانی به صدا درآمد که هیتلر تقاضاهائی بیشتر را خواستار شد و این بار او خواستار پیوستن دانتزیگ به آلمان شد. (دانتزیگ یک شهر بندری در پروس شرقی بود که توسط دالان داتنزیک که از خاک لهستان منشعب شده بود، از آلمان جدا شد). فرانسه و انگلستان تصمیم گرفتند در برابر تهدید هیتلر از لهستان و استقلال آن کشور حمایت نمایند. در آوریل 1939 ایتالیا به آلبانی حمله کرد و فرانسه وانگلستان تعهدات مشابهی در خصوص حمایت از استقلال رومانی و یونان به آن دو کشور ارائه نمودند. اندکی پس از قرار داد همیاری بین فرانسه و انگلستان، دو کشور آلمان و ایتالیا نیز پیمان همکاری امضاء نمودند. 
 در آگوست 1939 ریبنتروپ وزیر خارجه آلمان و مولوتوف وزیر خارجه اتحاد شوروی یک قرارداد همکاری امضاء نمودند که به قرار داد ریبنتروپ - مولوتوف مشهور شد. مفاد این قرارداد برای سالها سری باقی ماند اما براساس این قرارداد دو کشور تعهد نمودند که از حمله به یکدیگر صرف نظر نمایند و با توجه به علاقه هیتلر برای تسخیر لهستان دو کشور براساس مفاد این قرارداد کشور لهستان را بین خود تقسیم نمودند. در این قرار داد غرب لهستان و کشور لتونی جزو مناطق تحت نفوذ آلمان و شرق لهستان و لیتوانی و استونی و فنلاند جزو مناطق تحت نفوذ اتحاد شوروی شناخته شد و همچنین شوروی اجازه یافت منطقه مولداوی را از رومانی مجزا نموده و به خاک خود ملحق سازد.
Category: جنگ جهانی دوم قسمت اول | Added by: Elham (2013-03-05)
Views: 956 | Comments: 1 | Rating: 5.0/1
Total comments: 0
->
Name / Login
E-mail