menu

جنگ جهانی دوم قسمت سوم
 
 پس از آنکه در تاریخ 20 ژوئن 1941 استالین دستورداد مقبره تیمور لنگ واقع در کشور ازبکستان نبش قبر شود روح تیمور لنگ (خدای جنگ) بیدار شد و در روز 22 ژوئن 1941 آلمان نازی 129 سال پس از ناپلئون، به همراه دیگر متحدین اروپائی خویش به اتحاد شوروی حمله کرد. متحدین آلمان در این زمان عبارت بودند از ایتالیا، رومانی، فنلاند و بلغارستان. نام رمزاین حمله عملیات بارباروسا بود. هدف ابتدائی این عملیات تهاجمی رسیدن به خطی بود که به A-A شهرت یافت. خط A-A خطی فرضی بود که از آستاراخان در شمال دریای خزر و جنوب روسیه امتداد یافته و به بندر آرخانگلسک در جنوب دریای سفید و شمال روسیه منتهی میشد. تمام مناطق موجود در غرب این خط (از لهستان و کشورهای حوزه بالتیک به سوی شرق) جزو اهداف اولیه برای تهاجم به اتحاد شوروی بود.
 منظور هیتلر از این تهاجم حذف اتحاد شوروی به عنوان یک قدرت نظامی تاثیرگذار و نیز نابودی کمونیسم و فراهم کردن فضای حیاتی برای ملت آلمان و استفاده از منابع معدنی آن کشور بود. در این نبرد اگر چه ارتش سرخ شوروی قبل از آغاز جنگ خود را آماده کرده بود تا در صورت بروز جنگ ضدحمله متقابل را به اجرا بگذارد اما فشار مضاعف و شدید ارتش آلمان براساس نقشه بلیتزکریگ اتحاد شوروی را مجبور به کنار گذاردن نقشه ضدحمله متقابل و اتخاذ سیاست دفاع استراتژیک نمود. در طول تابستان قوای متحدین موفق به کسب پیروزیهای درخشانی در خاک کشور اتحاد شوروی شدند.
 نیروهای مهاجم موفق شدند در این دوره خسارات زیادی چه در بُعد انسانی و نظامی و چه در بُعد منابع صنعتی و اقتصادی به اتحاد شوروی وارد آورند اما در اواسط ماه آگوست سر فرماندهی ارتش متحدین تصمیم گرفت گروه ارتش مرکز را به حالت ایستا درآورده و گروه دوم پانزر را از این جبهه به دو جبهه دیگر اعزام کند. جبهه اول جبهه لنینگراد در شمال اتحاد شوروی جائی که گروه ارتش شمال و همچنین جبهه اکرائین درجنوب اتحاد شوروی جائی که گروه ارتش جنوب عملیات میکردند مقصد این گروه تانک بود.
 هدف هیتلر محروم کردن اتحاد شوروی از غله و توان صنعتی اکرائین بود که هدف گروه ارتش جنوب قرار داشت و از دیگر سو نیز تسخیر لنینگراد هم یک هدف استراتژیک و هم یک هدف تبلیغاتی محسوب میشد. عملیات تهاجمی در کیف پایتخت اکرائین موجب یک پیروزی بزرگ برای متحدین شد و در جریان این تهاجم 4 ارتش اتحاد شوروی محاصره و تماما نابود شدند. متحدین به سوی کریمه به حرکت خود ادامه دادند و سپس به سوی شرق اکرائین که مرکز صنعتی آن ناحیه بود به پیشروی پرداختند و به شهر خارکف حمله کردند. در این زمان سه چهارم ارتش متحدین و عمده نیروی هوائی آن از فرانسه و حوزه مدیترانه به جبهه شرق در اتحاد شوروی منتقل شده بود این مسئله به وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا اجازه داد تا یک بار دیگر به استراتژی خود سروسامان داده و استراتژی جنگی خود را مجددا بازنویسی نماید.
 در جولای سال 1941 دو کشور اتحاد شوروی و انگلستان پیمان اتحاد نظامی بستند و موافقت کردند مشترکا به ایران حمله نمایند. هدف از این حمله دستیابی به نفت و راه های ارتباطی ایران بود زیرا انگلستان تعهد کرده بود در برابر حمله آلمان نازی به شوروی، به آن کشور ملزومات جنگی و کمک های مورد نیاز آن کشور را ارسال نماید و چون راه آبی دریای شمال با حضور نبردناو های آلمانی مانند تیرپیتز و شارنهورست و نیز زیردریائی های آلمانی در آن مناطق بسیار خطرناک و پرهزینه بود و از دیگر سو ارسال تدارکات از شرق امری تقریبا محال مینمود (زیرا در این صورت انگلستان که در غرب اتحاد شوروی بود میبایست با ارسال این تدارکات از طریق دریای مدیترانه و کانال سوئز و دریای احمر و اقیانوس هند و عبور از مالایا و اقیانوس آرام که خطر حمله ژاپنی ها را دربر داشت به ولادی وستک در شرق روسیه تقریبا معادل یک دوم طول زمین را طی میکرد و این تدارکات را در شرق روسیه تخلیه میکرد که تا رسیدن به جبهه نبرد در غرب آن کشور با قطار 22 روز راه بود) همچنین به دلیل یخ زدگی دریای بارنتس و اقیانوس منجمد شمالی در مدتی از سال ارسال این تدارکات به اتحاد شوروی عملا چندین ماه در سال تعطیل می شد و این مسیر نیز با خطر حملات زیردریائی ها و ناوهای آلمان مواجه بود.
 تنها راه باقی مانده جنوب بود که در این قسمت افغانستان به دلیل نداشتن راه ارتباطی مناسب و عدم امنیت به دلیل نبود یک دولت مقتدرعملا بدترین گزینه به شمار میرفت. تنها راه باقی مانده ایران بود که هم راه های ارتباطی آن به خصوص راه آهن و هم میادین نفتی آن و پالایشگاه آبادان میتوانست گزینه مناسبی برای ارسال تدارکات به اتحاد شوروی باشد. علاوه بر این در سایه یک حکومت اقتدارگرا و نظامی ایران از شاخص های بالای امنیتی برخوردار بود. در چنین شرایطی 2 کشور اتحاد شوروی و انگلستان مشترکا در 25 آگوست 1941 به کشور ایران حمله کردند.
 در نخستین ساعات این حمله نیروهای نظامی ایران در شمال و جنوب و در دریا و زمین و هوا به سرعت منکوب و مغلوب شده و کشور به تصرف و اشغال قوای مهاجم درآمد. نیروی دریائی سلطنتی در شمال و جنوب با حمله غافلگیرانه ارتش های متفقین به سرعت از هم پاشید و رضا شاه پهلوی دستور عدم مقاومت را صادر کرد.
 در همین ماه انگلستان و آمریکا اقدام به راه اندازی خط اقیانوس اتلانتیک نمودند. هدف از این اقدام مشترک اسکورت کشتیهای اعزامی از مبدأ آمریکا به مقصد انگلستان به منظور مقابله با حملات زیردریائی های آلمانی بود. در ماه اکتبر زمانی که متحدین در بالتیک و اکرائین به عملیات مشغول بودند فقط دو شهر در برابر آنها مقاومت میکرد سواستوپل در اکرائین و لنینگراد در شمال. سپس سرفرماندهی آلمان تصمیم جدیدی گرفت: حمله به مسکو و فتح پایتخت. 2 ماه پس از آغاز حمله واحدهای آلمانی به حومه مسکو رسیدند اما این نیروها که به دلیل جنگ با قوای تازه نفس اعزامی از شرق دور و جنگ با سرما به شدت فرسوده شده بودند نتوانستند بیشتر از این پیشروی نمایند.
 سرمای کشنده و فلج کننده از یک سو و سربازان تازه نفس اعزامی از شرق دور به مارشال ژوکف امکان داد تا مسکو را از سقوط نجات دهد. رهبران اتحاد شوروی که بنا بر گزارشات یک جاسوس کمونیست در ژاپن اطمینان یافته بودند ژاپن به موجب توافقی که به تازگی با آلمان نازی کسب نموده است برنامه ای برای حمله به شرق اتحاد شوروی ندارد و از حمله ارتش کوانتونگ به شرق آن کشور آسوده شده بود دستور دادند تا حدود 100 لشگر ذخیره تازه نفس از سیبری به مسکو منتقل شود. این نیروها از اهالی شرق شوروی و منطقه سیبری بوده و به سرمای شدید شوروی عادت داشتند. در چنین شرایطی حمله ارتش متحدین به مسکو در حومه آن شهر متوقف شد و در حالی که ارتش متفقین سرزمین های وسیعی را تصرف کرده بود و همچنین به پیروزیهای درخشانی دست یافته بود اما در رسیدن به هدف فتح مسکو ناکام ماند.
 دو شهر کلیدی لنینگراد و سواستوپل همچنان در دست اتحاد شوروی بودند و به عنوان مرکز مقاومت در آن مناطق عمل میکردند. همچنین اتحاد شوروی بخش قابل ملاحظه ای از قدرت نظامی خود را همچنان در اختیار داشت. بلیتزکریگ (حمله برق آسا) با شکست مواجه شده بود. در اوایل دسامبر ورود نیروهای ذخیره تازه نفس به صحنه نبرد به اتحاد شوروی امکان داد تا از لحاظ عددی از قوای متحدین پیشی بگیرد. این برتری عددی به اتحاد شوروی امکان داد تا در 5 دسامبر دست به یک ضدحمله سهمگین و خرد کننده برضد ورماخت (نیروی زمینی ارتش آلمان نازی) بزند و مساحتی در حدود 1.000 کیلومتر از خاک آن کشور را از اشغال متحدین در آورد و آلمان ها را در کلیه خطوط جبهه بین 100 تا 250 کیلومتر به سمت غرب به عقب براند. پیشروی های سریع آلمان ها در اروپا موجب ایجاد انگیزه قوی در ژاپن برای فشار به دولت های اروپائی در شرق آسیا گردید.
 دولت هلند که موافقت نموده بود نفت مورد نیاز ژاپن را از اندونزی مستعمره خود به آن کشور تحویل دهد وقتی با درخواست ژاپن برای به دست گرفتن کنترل  سیاسی مستعمراتش  مواجه شد با آن مخالفت نمود. دولت ویشی فرانسه نیز با کنترل ژاپن بر هندوچین (شامل ویتنام و کامبوج و لائوس) مخالفت نمود و زمانی که دولت ژاپن اقدام به تصرف هندوچین نمود دولت های غربی و ایالات متحده آمریکا اقدام به بلوکه نمودن دارائی های ژاپن نمودند. همچنین ایالات متحده آمریکا که 80% نفت مورد نیاز ژاپن را تامین می کرد فروش نفت به آن کشور را تحریم کرد. ژاپنی ها میبایست بین تسلیم و ترک هندوچین و یا جنگ یکی را انتخاب میکردند و میلیتاریستهای ژاپنی گزینه دوم را انتخاب کردند.
 بسیاری از افسران ژاپنی اعتقاد داشتند که تحریم فروش نفت یک جنگ اعلام نشده به ژاپن میباشد. استراتژیست های ژاپنی نقشه ای طراحی نمودند تا به سرعت متصرفات و مستعمرات دولت های اروپائی را در آسیا به تصرف درآورند. آنها میخواستند با تصرف این مناطق یک خط دفاعی گسترش یافته در مرکز حوزه پاسفیک ایجاد نمایند. با تصرف این مناطق سپس ژاپنی ها میتوانستند نسبت به استثمار مردم و بهره برداری از منابع طبیعی جنوب شرقی آسیا در یک جنگ فرسایشی نیروهای متفقین را فرسوده نمایند. به منظور جلوگیری از مداخله آمریکا ژاپنی ها تصمیم گرفتند تا ناوگان آمریکا در اقیانوس آرام را از محاسبات نظامی خارج نمایند.
 در روز 7 دسامبر (8 دسامبر به وقت آسیا) 1941 ارتش ژاپن تحت فرماندهی ادمیرال ایساروکو یاماموتو به نیروهای آمریکائی و انگلیسی حمله کردند. این حملات شامل حمله ژاپن به بندرپرل هاربور مرکز ناوگان دریائی آمریکا در پاسفیک و نیز حمله به تایلند و مالایا و نبرد هنگ کنگ برضد نیروهای انگلیسی بود.
 این حملات ایالات متحده و انگلستان و استرالیا و سایر کشورهای متفقین را به سوی جنگ رهنمون ساخت و موجب شد این کشورها به ژاپن اعلان جنگ دهند. از دیگر سو کشورهای متحدین نیز (شامل بلغارستان، ایتالیا، رومانی، آلمان) متقابلا به این کشورها اعلان جنگ دادند. در ژانویه سال 1942 ایالات متحده، انگلستان، چین و 22 کشور و یا دولت در تبعد دیگر به متحدین اعلان جنگ دادند و منشور اتلانتیک را اعلام کردند و تنها اتحاد شوروی به دلیل موافقت نامه عدم تجاوز با ژاپن از اعلام جنگ با آن کشور خودداری نمود. در پایان آوریل 1942 ژاپن موفق شده بود کشورهای برمه، مالزی، اندونزی، سنگاپور و جزایر رابول را فتح نموده و ضمن وارد آوردن ضربات سخت نظامی به آن کشورها تعداد زیادی اسیر از آن کشورها بگیرد.
 علی رغم مقاومت شدید دولت فیلیپین فشار زیاد نظامی ژاپن موجب شد آن کشور نیز سقوط نموده و مک آرتور ژنرال آمریکائی در ماه می 1942 آن کشور را تخلیه نمود. همچنین IJN  موفق شد در نبردهای دریای چین، نبرد دریائی در جاوا، و نبرد اقیانوس هند به پیروزیهائی دست یابد و همچنین پایگاه دریائی متفقین در داروین ِ استرالیا را نیز بمب باران نماید. در این زمان تنها پیروزی متفقین، پیروزی نیروهای چینی در فوریه 1942 در نبرد چانگشا برضد نیروهای ژاپنی بود. از طرف دیگر نیروهای آلمانی همچنان ابتکار عملیاتی در جبهه شرق را در دست داشتند اما به دلیل تحرکات مشکوک ناوگان آمریکا در اقیانوس اتلانتیک قوای محور مجبور شد یک حمله مهم خود در جبهه مرکزی و جنوب روسیه را متوقف نماید و اقدام به حفظ مناطق تصرف شده سال قبل نمودند. در شمال آفریقا در ژانویه 1942 قوای محور تحت فرماندهی مارشال رومل دست به یک تهاجم برضد نیروهای متفقین زد و آنها را مجبور کرد در اوایل فوریه به خط دفاعی غزاله عقب نشینی کنند. متعاقب آن یک آرامش نسبی در جبهه برقرار شد و آلمان ها برای یک تهاجم در آینده آماده شدند.
در ابتدای ماه می 1942 ژاپن موفق شد در یک عملیات آبی خاکی بندر مورسبی را تصرف نماید. این عملیات منجر به گسیخته شدن ارتباط تدارکاتی بین آمریکا و استرالیا شد اما نیروهای متفقین موفق شدند نیروهای ژاپنی را در یک تهاجم مجبور به عقب نشینی نمایند. زمانی که USAAF شهر توکیو را بمب باران نمود ژاپن تصمیم گرفت با محاصره میدوی اتول (MIDWAY ATOLL) نیروهای آمریکائی را فریب داده و آنها را به دام اندازد. ژاپنی ها به این منظور تصمیم گرفتند جزایر الیوتیان در آلاسکا را تصرف نمایند. اما چون آمریکائی ها موفق شده بودند سیستم رمز نیروی دریائی ژاپن را رمزگشائی نمایند. این اطلاعات نیروهای آمریکائی را قادر ساخت تا در عملیات میدوی در مقابل IJN به پیروزی دست یابند. ژاپن که در جریان نبرد میدوی شکست یافته بود تصمیم گرفت با پیاده کردن نیرو در پاپوآ یک پایگاه استراتژیک در حوزه جنوب شرقی آسیا به دست آورند.
 آمریکائی ها نیز تصمیم گرفتند با یک ضدحمله به جزایر سلیمان پایگاه مورد نیاز برای حمله به گوادال کانال را به دست آورند. هدف از حمله به گوادال کانال نیز ایجاد جایگاهی برای حمله به رابوئال بود که یکی از مهمترین پایگاه های نظامی ژاپن در جنوب شرقی آسیا بود. نبردها در جولای آغاز شد اما در اواسط سپتامبر در نبرد گوادال کانال نیروهای ژاپنی در گینه نو دستور یافتند از بندر مورسبی به مناطق شمالی این جزیره عقب نشینی کنند. در این مناطق آنان در نبرد بونا - گونا با نیروهای مشترک آمریکائی و استرالیا مواجه شدند. گوادال کانال به زودی تبدیل به مرکز نبردهای سنگین دریائی و زمینی شد.
 با آغاز سال 1943 ارتش ژاپن شکست خورد و مجبور به تخلیه جزایر گوادال کانال شد. در برمه نیروهای متفقین اقدام به عملیات نمودند که اولین آنها در اواخر 1942 حمله به منطقه آراکان بود اما این حمله با شکست مواجه شد و نیروهای متفقین در ماه می 1943 مجبور به عقب نشینی به داخل هند شدند. در دومین حمله در فوریه 1943 نیروهای نامنظم (موسوم به چین دیت) متفقین به داخل برمه و پشت خطوط ارتش ژاپن اعزام شدند و تا پایان آوریل چند پیروزی غیر قطعی به دست آوردند.
 در اروپا در جبهه شرق، آلمان ها موفق شدند عملیات تهاجمی ارتش سرخ اتحاد شوروی را در کرچ پنینسوآلا و خارکف با شکست مواجه سازند و سپس در ماه ژوئن 1942 حمله اصلی تابستانی آنها توسط گروه ارتش جنوبی به منظور محاصره و تصرف مناطق نفتی قفقاز آغاز شد. در ابتدای جنگ با روسیه وقتی تهاجم گروه ارتش شمال به منظور تصرف لنینگراد با شکست مواجه شد فرماندهان آلمانی جهت حمله را تغییر داده و در جبهه مرکز و توسط گروه ارتشهای مرکز به قصد تصرف مسکو دست به حمله زدند اما موج وحشتناک سرما از یک سو و از دیگر سو انتقال ارتش سیبری به جبهه مسکو ارتش فرسوده آلمان را از رسیدن به هدف مانع شد و موجب شکست عملیات تصرف مسکو گردید.
 در چنین شرایطی فرماندهان آلمانی این بار تصمیم گرفتند تا یکبار دیگر جهت حمله را تغییر داده و اینبار در جبهه جنوبی و به منظور تصرف چاه های نفت قفقاز توسط گروه ارتشهای جنوبی دست به عملیات زدند. همچنین با عنایت به این که قفقاز یکی از مناطق تامین غله اتحاد شوروی بود تصرف این مناطق ضربه مرگباری برای اتحاد شوروی محسوب میشد. فرماندهان آلمانی گروه ارتش های جنوبی را به دو قسمت تقسیم نمودند که یکی گروه ارتش A نامیده شد و دیگری گروه ارتش B. گروه ارتش A وظیفه داشت در پائین دست رودخانه دون دست به یک تهاجم زده و همزمان گروه ارتش B نیز وظیفه داشت در جنوب شرقی قفقاز عملیات نماید. هدف گروه ارتش B رسیدن به رودخانه ولگا و شهر استراتژیک استالین گراد (این شهر بعدها تغییر نام داده شد و به ولگا گراد تغییر نام یافت) بود. استالین گراد در واقع کلید ورود به منطقه قفقاز محسوب می شد. از طرف دیگر روسها تصمیم گرفتند مرکز ایستادگی در برابر آلمان ها را در استالینگراد مستقر سازند که راه عبور آلمانها به قفقاز از آنجا می گذشت.
 در اواسط ماه نوامبر نیروهای آلمانی پس از یک رشته نبردهای خونین موفق شدند به شهر استالینگراد برسند و نبردهای خیابانی بین مدافعان شهر و قوای مهاجم آغاز شد. برای استالین عدم سقوط شهر استالینگراد بسیار حیاتی و مهم بود. این شهر نماد سقوط و یا دوام حکومت استالین محسوب میشد و تصرف آن برای آلمان ها میتوانست یک پیروزی استراتژیک و در عین حال تبلیغاتی محسوب شود. طرفین درگیر در جنگ تمامی امکانات و توان خود را دراین جنگ بکار گرفتند. در این جنگ نظامیان و غیر نظامیان روسی، زنان، دختران و حتی کودکان به دفاع از شهر خود پرداختند. شهر استالینگراد بارها تا آستانه سقوط پیش رفت اما جان فشانی و مبارزه سرسختانه نیروهای مدافع در آخرین لحظات موجب عدم پیروزی آلمانها شد. تلفات طرفین و بخصوص روسها بسیار زیاد بود و استالینگراد صحنه خونبارترین نبرد تاریخ گردید. بعدها یک کاپیتان روسی که با یک کرجی (یک قایق کوچک) برروی ولگا قایقرانی میکرد گفت: در آن زمان به هرجا که نگاه میکردی خون بود و خون. همه جا پوشیده از خون بود خیلی بیشتر از آنچه که در قصابی ها می دیدید.
 اما حملات ارتش ششم آلمان تحت فرماندهی مارشال پاولوس به استالینگراد موجب شد رمق این ارتش در طی چندین ماه نبرد بی امان از دست برود. یکبار دیگر یک ضدحمله زمستانی توسط ارتش سرخ شوروی به منظور محاصره ارتش ششم در استالینگراد آغاز شد. بلافاصله پس از آغاز این ضدحمله ارتش رومانی که در یکی از کلیدی ترین مواضع مستقر بود مواضع خود را تخلیه نمود و این مسئله منجر به محاصره ارتش ششم آلمان گردید. درخواست های مکرر پاولوس برای ترک مواضع و عقب نشینی به منظور عدم محاصره توسط ارتش سرخ شوروی، با مخالفت شدید هیتلر مواجه شد و ارتش ششم که میتوانست با عقب نشینی جان به در برد به محاصره افتاد و با کمبود سوخت، مهمات، دارو، تجهیزات و آذوقه مواجه شد و در ماه فوریه 1943 ارتش ششم و ژنرال فون پاولوس مجبور به تسلیم شدند. تسلیم ارتش ششم خط جبهه ارتش آلمان را آنقدر به عقب برد که حتی از خط جبهه ارتش جنوب در تابستان و قبل از شروع حمله نیز به عقب تر برده شد. در اواسط ماه فوریه ارتش سرخ دست به یک حمله جدید زد و به خارکف حمله کرد. این حمله موجب یک پیشرفتگی در خط جبهه ارتش سرخ در ناحیه کورسک گردید.
 
 در اوایل ماه می 1942 نیروهای انگلیسی به جزیره ماداگاسکار که تحت حاکمیت دولت ویشی فرانسه قرار داشت حمله کردند و آن جا را تصرف نمودند و تقریبا همزمان با آن قوای محور تحت فرماندهی مارشال رومل از لیبی به سمت مصر حمله کردند و نیروهای متفقین را تا العلمین به عقب راندند. اندکی مدتی بعد نیروهای کانادائی در یک حمله نافرجام به بندر دیپ حمله کردند و با شکست مواجه شدند. این شکست به آنان فهماند که برای حمله به خاک اصلی اروپا نیاز به آموزش بیشتر، تجهیزات بهتر، تدارکات خوب و تدابیر محرمانه بیشتری دارند.
 در آگوست 1942 متفقین موفق شدند دومین نبرد العلمین را تحت فرماندهی یک ژنرال انگلیسی به نام برنارد مونت گمری با شکست قوای محور ادامه دهند و در یک حمله غافلگیرانه موفق به شکست قوای محور و به عقب راندن آن شدند. متفقین همچنین موفق شدند پس از ماه ها که از محاصره جزیره مالت توسط قوای محور می گذشت خط ارسال تدارکات به آن جزیره استراتژیک را دوباره برقرار کنند. در ادامه حملات متفقین به قوای محور در شمال آفریقا، ارتش متفقین از مرز مصر و لیبی عبور کرد و قوای محور را بازهم بیشتر به عقب راند. این حمله اندک مدتی پس از حمله قوای مشترک انگلیسی و آمریکائی به مستعمرات فرانسه ویشی در شمال آفریقا رخ داد. با اشغال مشتعمرات فرانسه در شمال آفریقا قوای محور در معرض فشرده شدن در گازانبر حملات شرقی و غربی متفقین در شمال آفریقا قرار گرفتند.
 متفقین بلافاصله پس از تصرف مستعمرات ویشی آن مناطق را در اختیار دولت فرانسه آزاد تحت رهبری مارشال دوگل قرار دادند. پاسخ هیتلر به تصرف مستعمرات دولت ویشی در شمال آفریقا این بود که دستور داد مناطق تحت حاکمیت ویشی در جنوب فرانسه توسط قوای آلمانی اشغال شد. اگر چه دولت ویشی فرانسه در برابر این حمله آلمان مقاومت نکرد اما ملوانان ناوگان خلع سلاح شده نیروی دریائی فرانسه در بندر تولون با انفجار نبردناوهایی مانند استراسبورگ، ریشیلیو و دانکرک و دیگر ناوهای فرانسوی مانع دستیابی آلمان ها به این ناوها شدند. در ماه می 1943  نیروهای متفقین سرانجام در شمال آفریقا موفق به پاکسازی کامل آن منطقه شدند.
 پس از نبرد گوادال کانال نیروهای متفقین در پاسفیک چندین عملیات دیگر برضد نیروهای ژاپنی اجرا نمودند. در ماه می 1943 نیروهای متفقین به منظور اخراج نیروهای ژاپنی از جزیره الیوتیان وارد نبرد با آنان شدند و پس از موفقیت در این نبرد، متفقین به قصد تصرف رابائول عملیات جدیدی را آغاز کردند. مدتی بعد متفقین به منظور ایجاد رخنه در جبهه ژاپن در پاسفیک مرکزی به جزیره گیلبرت حمله نمودند و آن را هم تصرف کردند. در پایان ماه مارس 1944 متفقین به پایگاه نظامی مهم ژاپن در تِروک واقع در جزیره کارولین حمله کرده و آن را تصرف کردند. در ماه آوریل متفقین به نیروهای ژاپنی در گینه نو حمله کردند و آنان را از آنجا هم اخراج کردند.
 در جبهه شرق هم نیروهای ارتش سرخ و هم ورماخت برای یک عملیات تهاجمی گسترده درجبهه مرکزی در تابستان 1943 آماده میشدند. در 4 جولای 1943 نیروهای آلمان نازی اقدام به حمله به نیروهای ارتش سرخ شوروی در جبهه کورسک نمودند. در طول یک هفته قوای آلمان در برابر خط دفاعی لایه لایه نیروهای اتحاد شوروی به سختی فرسوده شدند. طرفین درگیر در این نبرد بیشترین حجم تانک را به میدان آوردند که تعداد آن بیش از 6.600 تانک برآورد شده و به نبرد تانک ها معروف شد. این نبرد بزرگترین نبرد تانک در تاریخ جهان بشمار میرود. در پایان این نبرد بیهوده برای اولین بار هیتلر دستور داد عملیات نظامی بدون دستیابی به یک پیروزی قطعی و یا تاکتیکی لغو گردد. علت این تصمیم حمله متفقین غربی به سیسیل در 9 جولای 1943 بود. در ادامه این روند نیروهای ایتالیائی در جلوگیری از ورود نیروهای متقفین به خاک سیسیل ناتوان شدند و سیسیل سرانجام به تصرف متفقین درآمد.
 در 12 جولای قوای اتحاد شوروی دست به یک حمله تمام عیار برضد نیروهای آلمانی زدند. این حمله موجب شد امید آلمان برای کسب پیروزی و یا ایجاد بن بست در جبهه شرق بکلی از میان برود. نبرد کورسک موجب فروپاشی برتری نیروهای آلمان در جبهه شرق گردید و اندکی بعد نیروهای اتحاد شوروی با انجام یک تعرض سنگین در جبهه دنیپر موفق به تصرف شهراسمولنسک شدند. در اوایل سپتامبر نیروهای متفقین از سیسیل به منزله سکوی پرش به داخل خاک ایتالیا استفاده نمودند و برای ورود به خاک ایتالیا دست به یک تهاجم زدند. پس از شکست مقاومت ایتالیائی ها حکومت موسولینی ساقط شد و ایتالیا با متفقین صلح نمود. این مسئله منجر به صدور دستوری از جانب هیتلر برای خلع سلاح ارتش ایتالیا و بدست گیری کنترل مناطق تحت نظارت ارتش ایتالیا توسط قوای آلمانی شد. آلمان ها سپس یک رشته از خطوط دفاعی را در ایتالیا احداث نمودند تا مانع پیشروی متفقین به سوی شمال و تصرف رم پایتخت ایتالیا شوند. در ادامه این روند به دستور هیتلر نیروهای ویژه کاماندوی آلمان تحت فرماندهی اتو اسکورزینی در گران ساسو محل بازداشت موسولینی حمله کردند و او را ربودند. اندک مدتی بعد موسولینی در شمال ایتالیا یک حکومت فاشیستی به نام جمهوری سوسیالیستی ایتالیا که عملا تحت کنترل آلمان بود را اعلام نمود.
 متفقین در پی یک سلسله عملیات نظامی سرانجام در اواسط نوامبر به خط دفاعی اصلی آلمان ها در ایتالیا رسیدند. همچنین نیروی زیردریائی آلمان در اقیانوس اتلانتیک نیز با تحمل تلفاتی شدید دچار شکست هائی گردید. در نوامبر 1943 رئیس جمهور آمریکا فرانکلین روزولت و نخست وزیر انگلستان وینستون چرچیل با چیان کای شک رئیس جمهور چین در قاهره ملاقات نمودند و اندکی بعد در تهران به اتفاق ژوزف استالین یک کنفرانس 3 جانبه برگزار شد. کنفرانس تهران به تعین مرزهای جغرافیائی ژاپن پس از جنگ و همچنین ایجاد جبهه دوم در اروپا با تهاجم به فرانسه پرداخت. همچنین اتحاد شوروی اعلام نمود که حداکثر 3 ماه پس از تسلیم آلمان به ژاپن اعلام جنگ خواهد داد
 در ژانویه 1944 متفقین دست به یک سلسله از حملات برضد خط اصلی دفاعی آلمان در شمال ایتالیا به نام خط دفاعی مونت کاسینو زدند. متفقین تلاش نمودند تا در ژانویه 1944 با پیاده کردن نیرو در انزیو موجبات فروپاشی این خط دفاعی را فراهم نمایند زیرا این بندر در پشت خط دفاعی مونت کاسینو قرار داشت و پیاده شدن متفقین در آنجا موجب بی فایده شدن این خط دفاعی میشد. در پایان ماه ژانویه 1944 نیروهای اتحاد شوروی در منطقه لنینگراد دست به یک تهجم وسیع زدند. این عملیات به طولانی ترین محاصره قرن بیستم در لنینگراد که منجر به کشته شدن بیش از یک میلیون نفر شد پایان داد. تهاجم اتحاد شوروی در شمال با مقاومت گروه ارتش شمال و کشورهای حوزه بالتیک مانند استونی متوقف شد. این کشورها با تشکیل یک دولت ملی گرا نگران ورود نیروهای  کمونیست به کشورهایشان  بودند. در اواخر سال 1944 نیروهای اتحاد شوروی موفق شدند شبه جزیره کریمه را آزاد کنند. در ایتالیا نیروهای متفقین موفق شدند پس از عبور از خط دفاعی مونت کاسینو که یکی از شدیدترین نبردهای جنگ دوم جهانی بود به شهر رم وارد شده و آن را که به نام شهر بی دفاع خوانده میشد در 4 ژوئن آزاد نمایند.
 در آسیا تجربه جنگی و خوش اقبالی متفقین کمک نمود تا 2 تهاجم ژاپن از خاک برمه به منطقه آسام هند در مارس 1944 توسط نیروهای متفقین دفع شود. در ماه می 1944 نیروهای کوهستانی انگلستان با یک ضدحمله موفق شدند نیروهای مهاجم ژاپنی را به خاک برمه عقب بنشانند. همزمان حمله نیروهای ارتش چین به شمال برمه موجب شد نیروهای ژاپنی مجبور به عقب نشینی از میتکیانا (MYITKYINA) شوند. موج دوم حمله ارتش ژاپن به نیروهای مهاجم چینی به منظور از بین بردن این نیروها و بدست آوردن خط آهنی بود که مناطق تحت اشغال نیروها را به پایگاه هوائی متفقین متصل میکرد. در ماه ژوئن نیروهای ژاپنی موفق شده بودند تا با تسلط بر استان جنوبی هونان در چین یک تهاجم جدید را برضد چانگشا در استان هونان آغاز کنند.
 
Category: جنگ جهانی دوم قسمت سوم | Added by: Elham (2013-03-05)
Views: 1263 | Rating: 0.0/0
Total comments: 0
->
Name / Login
E-mail